بسم رب الزهرا
کوله اش را با ذکر یا زهرا برداشت، انداخت بروی شانه اش... از پله ها آرام پایین آمد، آماده سفر بود... هم کاروانی هایش درحال آماده شدن بودند، رو کرد به یکی از دوستانش و گفت الان برمیگردم...
بسم رب الزهرا
کوله اش را با ذکر یا زهرا برداشت، انداخت بروی شانه اش... از پله ها آرام پایین آمد، آماده سفر بود... هم کاروانی هایش درحال آماده شدن بودند، رو کرد به یکی از دوستانش و گفت الان برمیگردم...